اخرین باری بود که او را می دیدم...چقدر مریضی اذیتش می کرد.خودش می گفت :"دیدم که اون هواپیمایی رو که شیمیایی زد چند لحظه بعد بچه ها انداختن...خلبانشم کشته شد..."وقت نشد دیگر ادامه بدهد...یعنی سرفه امان نداد.
کاش می شد الان او راببینم و بپرسم:"تونستی از خلبانش بپرسی چرا بچه هاتو یتیم کرد یا نه..."
علیرضا قزوه
و این سر بریده که افتادهست در کربلای سامرا
سر بریده یحییست
سر بریده ماست
دیروز از موشک کروز ترسیدید
آن بالا خدایی بود
بالاتر از موشک کروز
حالا از آن بالا خیالتان راحت شد
دیروز روبهروی پیامبر ایستادند
امروز روبهروی مهدیهادی
امروز روبهروی مسیح
این قبور متبرک
دوازده قرن است میدرخشد
در قلب اهل شیعه و سنت
و سامرا میماند در جایش
و ساخته میشود زیباتر از قبل
و آنچه پوچ ابن پوچ است تویی
ای بوش ابن ابی
پنجاه سال که بگذرد
سگهای ولگرد بر قبرت میپاشند و تو پالایش میشوی
و پاک نمیشوی !
شما با اراده خدا شوخی کردید
شما سر حسین را دوباره بریدید
شما سکوت کردید
موساد آمدهست
موعود آمده است در حواشی همین شعر و دارد مینگرد به مسلمین
سه روز میگذرد از واقعه...
به شاعران فلسطین مینویسم این نامه را
سی شعر را که نوشتهام برای قدس
ضمیمه این نامه میکنم
آی شاعران فلسطین
حتا به روح مردگان که شعر مرا خواندهاند
به شاعران تشنهی سفر به فرانسه مینویسم
که در همین تهرانند و
هی برای هم میزنند و
هی پشت سر هم دروغ میبافند
این نامه را به محمد البرادعی هم میفرستم که یک مسلمان است و
از بوش هم میترسد و
از لندن هم خوشش میآید
این نامه را برای بوش و رایس نمیفرستم
آنان کوچکاند و سی سال دیگر
به سرنوشت یزید دچار میشوند
بچههای آمریکایی حتا نمیدانند
که نام این زوج نگونبخت چه بوده است
این نامه را به درویش مینویسم که شاعر است
به روح نزارقبانی
برای خشم خوشههایش صلوات هم میفرستم و
رونوشت میزنم به روحهایی که جوانمردند
- برای معین بسیسو هم آن سی شعر را میفرستم -
دعوت میکنم زرتشت را و تمام موبدان را
که گرد آتشکدهها میچرخیدند و معبدی داشتند
که گرد حریم حرم بگردند و
با من در سامرا به چرخ درآیند!
حرم حریم دل ماست
یک پرده سمت پنجره بهشت است
که پرده دران دارند پرده دری میکنند و
از قرآن یک صفحه کنده میشود و
صالح به سوی قوم خویش میآید
با شتری که این سلفیهایش کشتند
به این شتر نزدیک نشوید
محبوب آلالله است این حرم!
برای ابومسلم نامه نوشتم
به بابک خرمدین ایمیل زدم که بیاید
در اعتراض به این جنایت
و آمدند.
صالح فریاد میزند که این شتر را نکشید و
ابومسلم باید به داد این همه تنهایی برسد
و این ابومسلم که میگویم
از این مسلمانان که پول میگیرند از رایس
از این شاعران مسلمان
که چرخ میزنند دور سفارتخانه فرانسه
صد بار بهتر است
هورا به فرخی که شرف دارد بر آقای سین عین
حتی سگ فرخی شرف دارد بر آقای میم... بماند
موعود آمده است
فقط ماندهام که نسل این آدمهای ابتر از کجا پیدا شد
آن قوم تکثیر نشد و نمیشود
این آدمها باید ماشینهای آهنی غرب باشند
با شناسنامه جعلی
این شاعران که ساکتند
قورباغههای ابوسفیانند
من ماندهام با سی شعر برای قدس
و دعوت نامهای برای تمام شاعران جهان
من ماندهام با روضهای که مانده روی زبانم
یاس کبود!
دنبال قبر تو هم میگردند
چه خوب شد که قبر تو پنهان است
آنان موریانهاند و من روضهای غریبانه میخوانم
و سامرا از قدس کمتر نبود
و سامریها
در سامرا چقدر زیادند
پیراهن یوسف است حرم
برادرانش قبا کردند و
یعقوب گریه میکند تا هنوز
سه روز گذشت و بوی شعر نمیشنوم از کنعان
از تهران
نارنجکی به دهان میبندم
نارنجکی به شعر...
منبع: سایت لوح
1) اگر یک دختر ازدواج موقت نمود و مدت ازدواج تمام شد و ازدواج دائم منعقد نشد برخورد برخورد خانواده با او که هیچ مکان دیگری برای زندگی ندارد چگونه است؟
2) آیا منزلت زن و مرد ازدواج موقت کنند بعد از ازدواج به یک اندازه باقی می ماند یعنی هر دو یک شانس برای ازدواج دائم با افراد دیگر را پیدا میکند یا مرد از زن بیشتر این امکان را پیدا میکند؟
بنام خدا
اینجا درباره مسائل اجتماعی سیاسی که با اون برخورد میکنم می نویسم البته جدا از داستان نویسی دفاع مقدس هستش اینجا چرا ؟ چون که بار قبلی تو وبلاگ پرواز تا بیکران که مدتها قبل مینوشتم بحث سیاسی قاطی شد با داستانها بعضی از دوستان بنده رو متهم کردن به استفاه ابزاری از شهدا از این رو خودم این ها رو از هم جدا میکنم .اما فقط بگم که هرچند پرواز تا بیکران به 5 تا 6 قسمت تقسیم شده اما برای خودم این قسمتها فقط و فقط پرواز تا بیکرانند یعنی همشون یکیند حالا هرکی هرچی خواست بگه !!
مثل همون شخصیت خودمون درسته چند تیکه است ولی بازم یک شخص رو درست میکنن ......
بگذریم:
در پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیتکار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین میگذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشهای نشست و بنای گریهو زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند «چرا گریه میکنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلودهای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شدهام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا میگفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلکپرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیسجمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!
?نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری براستی حماسهای شگفت بود که برکات فراوان آن آنچنان که باید آشکار نشدهاند و مدتها جای آن دارد که محققان ابعاد آن را تبیین کنند. این انتخابات علاوه بر نتیجه شگفت خود که انتخاب رئیسجمهوری از جنس مردم برغم جوسازیهای ناجوانمردانه رقبا بود، برکات دیگری نیز داشت که از جمله مهمترین آنها مشخص شدن میزان پایبندی مدعیان دمکراسیخواهی! به شعارهای آنچنانی مبنی بر احترام به رای مردم و.... بود!
بعقیدة نگارنده و برخلاف آنچه برخی میپندارند، دومرحلهای شدن انتخابات و موج جوسازیهای ایجادشده از سوی گروههای پرمدعای سیاسی در راستای مقابله با ارادة ملی و تخریب دکتر احمدینژاد درطول یک هفته میان دومرحله، خود لطفی از الطاف خفیه الهی بود که باعث شد ملت ما هرچه بیشتر به ماهیت مذبذب داعیهداران کذاب لیبرال دمکراسی! پی ببرد والا اگر همین نتایج در مرحله اول حاصل میگردید، کجا ملت فرصت پیدا میکرد که آنچنان که باید اوج تشنگی تجدیدنظرطلبانِِِِِِ به اصطلاح اصلاحطلب برای کسب قدرت و حفظ رانتها را بشناسد؟! ازاین منظر باید خداوند متعال را سپاس گفت. این انتخابات از برخی جهات در نوع خود بینظیر بود. بقول نویسندهای: «در انتخابات نهم در کنار تخریب، تحقیر نیز جایگاه ویژهای داشت. خاتمی در انتخابات هفتم تخریب شد، امّا تحقیر نشد. هاشمی نیز در انتخابات نهم تخریب شد، ولی تحقیر نشد. امّا احمدینژاد نه تنها با تخریب سنگین از سوی نخبگان سیاسی و فکری و حتی دینی مواجه بود، تحقیر نیز شد!
آقای خاتمی که هشت سال سرمایههای فکری و مادی این مملکت را برای مفاهیمی چون گفتگوی تمدنها و جامعه مدنی هزینه کرد و همواره برای انسانیت و بشریت و اخلاق مانیفست صادر میکرد، در روزهای پایانی حکومت خود، میزان التزام عملیاش را به شعارهای خویش آشکارا نشان داد. او احمدینژاد را دون شان ملت ایران نامید! و با حمایت از هاشمی، قانونگرایی، یکی دیگر از دستاوردهایی که بدان میبالید را زیر پا گذاشت و نتوانست بیطرفی خود را حفظ کند.» (محمدرضا طاهری، مقاله «روایت فاجعه!»، ماهنامه سوره، شماره 19، شهریور 84، ص. 104) همچنین خاطره توهینهای دو تن از نمایندگان کاندیدای رقیب در برنامه زنده شبکه دوم سیما از ذهن بینندگان هنوز پاک نشده است! برغم آشکار شدن وزن حقیقی طالبان دمکراسی غربی و «نه» قاطع ملت به شیفتگان لیبرالیسم، وقاحت برخی از حضرات به حدی است که هنوز از رویههای خود دست برنداشته و با سادهاندیش قلمداد کردن ملت همچنان در پی نشان دادن آدرس غلط به مردم میباشند!؟
مزوّرانی که طی هشت سال اخیر بیشترین تلاش را برای ترویج تز اصلی انجمن حجتیه (یعنی جدایی دین از سیاست) بکار برده و کوچکترین فرصتی را برای تهاجم به خط روشن امام راحل(ره) و اصلیترین یادگار امام یعنی ولایت فقیه از کف ندادهاند، امروز و پس از شکست مفتضحانه خود ریاکارانه و البته مذبوحانه عَلَم امامخواهی را برافراشته و نام امام را همچون قرآن معاویه بر سرنیزه کردهاند! و از ظهور انجمن حجتیه و طالبان! اعلام خطر میکنند؟! باز بقول ظریفی: «خیلی زور دارد (و زَر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمانزدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب، امروز عَلَم مبارزه با تحّجر بردارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند! کار به جایی رسیده که حتی «کارگزاران» هم ضد تحّجر شدهاند! یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یکباره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و ... کنی که ما بیداریم و نمیگذاریم میراث آن امام سفرکرده به دست متحجّرین پایمال شود! زهازه !، حبذا !، آفرین !، براوو !، هورا ! شما و امام؟! شما و مبارزه با تحّجر؟! اگر شما به میدان مبارزه با تحّجر بیایید، میدان به کجا برود؟!» (همان، سرمقاله، ص.4) گویا حضرات در خواب تشریف دارند! و همچنان مردم را دربست! مطیعِِِ افکار پوسیده خود میدانند که به این نفاقورزی روی آوردهاند؟! و یا درکمال بیملاحظگی به اهانت به رئیس جمهور محبوب میپردازند و برغم سپری شدن چندین ماه به همان شیوه مذبوحانهای که در طول انتخابات بکار برده و پاسخ شایسته آن را هم از ملت دریافت کردند، ادامه میدهند!؟ از جمله اینان یکی هم معاون معزول حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور سابق است که به اذعان خودش پس از برکناری از سِمَت معاونت توسط آقای خاتمی و همچنین پس از برکناری از سِمَت مشاورت با حکم مردم! اوقات بیشتری جهت انجام رسالت خطیر! چَتبازی!! دارد و بویژه هَمّ خود را در این ایام به متلکگویی به منتخب 18 میلیونی ملت قرار داده است و کمتر روزی است که در وبلاگ خود به عقدهگشایی علیه ریاستجمهور نپردازد!
دوگانگی در رفتار و گفتار و بیصداقتی تجدیدنظرطلبان که در سطور فوق گفته آمد، بخصوص در مورد علی محمد ابطحی خیلی جالبتر است! حقاً خیلی وقاحت میخواهد که کسی که خود و پدرش از داعیان نشاندار! انجمن حجتیه و مروجان افکار متحجرانه و بقول امام و بعبارت دقیقتر مبدل کردن ارادت مردم به حضرت ولی عصر (عج) به دکان تکسّب و تعیّش خود هستند، حالا پس از دریافت سیلی جانانه از ملت فریاد «آی دزد!، آی دزد!» سر داده و همنوا با همدستان لیبرال خود و پارهای از مدعیان دروغین خط امام (که تا دیروز برای زدودن یاد و نام و اندیشههای امام از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند!) به منتخب محبوب ملت انگ تحجر میزند و از ظهور انجمن حجتیه مینالد؟!!(یادداشت 27 تیر ???? آیه الله توسلی و جلسه این هفته مجمع تشخیص مصلحت) هیچکس اگر نداند خودش و ما که خوب میدانیم که - بعنوان مثال- مجلة «خورشید مکه» که در محافل آگاهان بعنوان ارگان اصلی اما بدون تابلوی انجمن حجتیه شناخته میشود (و با سوءاستفاده از رانتهای بادآورده وزارت ارشاد دوره اصلاحات آنچنان به کار خود گسترش داده که تقریباً در تمام! دکههای مطبوعاتی تهران پوسترهای تبلیغاتی آن نصب شده!) و همان اوهام خرافاتی و اندیشههای انحرافی در خصوص رؤیت امام زمان (عج) و کشف دستخط حضرت در فلان مسجد! و مکاشفات دروغین! و ... را در میان جوانان بیگناه ترویج میکند، تحت مدیریت و ارشادات! حضرت !! پدر ایشان است! (هرچند که برای رد گم کردن و خالی نبودن عریضه هر از گاهی ارتباط با انجمن را حاشا و عکس امام و فرمایشات ایشان را علم کنند!)
آقای ابطحی در واقع متوجه نیست که برسرشاخ نشسته و بُن خود میبُرد و اهانتهای وی همگی به نفع دکتر احمدینژاد تمام خواهد شد چرا که با آن سوابق مشعشعی!! که حضرتش ازخود بجای گذارده است، اتفاقاً اگر عنصر لُمپَنی مثل ایشان به حمایت از دولت بپردازد، ضعف رئیسجمهور محسوب میشود!! بنابراین خیال ابطحی آسوده باشد که ما نه تنها از متلکهای وی ذرهای احساس آزردگی نمیکنیم، بلکه مصّرانه! تقاضا داریم که به این رویه ادامه دهد! چراکه عجالتاً تا زمانی که وی به جوسازی علیه دولت مشغول است، همچنان از درستی مشی منتخب محبوب خود اطمینان خواهیم داشت و اگر روزی ایشان خدایناکرده! به ستایش دکتر احمدینژاد بپردازد، آن وقت است که باید عزا بگیریم و در صحت رویة دولت تردید رواداریم! و تفصیل این مدّعا ذیلاً آمده است. آقای ابطحی ازجمله در یادداشت 26 شهریور با عنوان «عکس دستجمعی رهبران در سازمان ملل» اینگونه - به خیال خام خود- به تحقیر رئیسجمهور پرداخته و نوشته است: «از کارهای خوبی که در سفر آقای احمدینژاد به نیویورک صورت پذیرفت حضور ایشان در مراسم عکس دستجمعی سران کشورها بود. این عکس یادگاری رهبران دنیاست که هرکدام به نمایندگی از کشوری میایستند ...... درست نبود که نماینده ایران در آن نباشد. بخصوص رئیسجمهوری که یقین دارد بعد از بازگشت برای گرفتن عکس یادگاری با حضور بوش و شارون مورد اعتراض قرار نمیگیرد و راهپیمایان کفنپوش علیه او اعتراض نمیکنند، آنها [بوش و شارون] هم سراغ وی برای احوالپرسی و دستدادن نمیآیند. سال 2000 در کنفرانس سران جهان هم اصرار ما به آقای خاتمی این بود که در آن مراسم شرکت کند ولی نکرد. وقتی من و آقای خرازی خیلی اصرار کردیم، گفت دیگر حوصله اینکه برای گرفتن یک عکس چندماه شاهد تظاهرات و حرف و مقاله و اینها باشم، ندارم. ضمن آنکه یقین داشت در آن مراسم رئیسجمهور آمریکا که اولین بار بود پای سخنرانی رئیسجمهور ایران مینشست حتماًبه سراغ وی خواهد آمد و دست خواهد داد و اگر این اتفاق می افتاد که نگو و نپرس!» سایت متمایل به جریان کارگزارانی انتخاب که با همان لوگو و آرم روزنامه سابق انتخاب منتشر میشود نیز همان روز با ذوقزدگی! این یادداشت را با عنوان «تقدیر ابطحی از احمدینژاد!» درج کرده است. همانگونه که ملاحظه میشود آقای ابطحی این نکته که شخصیتهای عزیز! و محترمی!! مانند شارون قصّاب و بوش قاتل مردم عراق و افغانستان تمایلی به مصافحه با دکتر احمدینژاد ندارند را بعنوان مایه سرافکندگی! رئیسجمهور کشورمان القاء کرده است!؟
در پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیتکار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین میگذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشهای نشست و بنای گریهو زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند «چرا گریه میکنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلودهای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شدهام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا میگفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلکپرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیسجمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!
اینکه امثال بوش و شارون علاقه (و بعبارت دقیقتر جرات!) مواجهه با دکتر احمدینژاد - که با تاسی از اسلاف صالح خود، شهید رجایی و رهبرمعظم انقلاب،فریاد استکبارستیزی ملت ایران را در مجامع جهانی طنینانداز کرده و همچون آن بزرگواران خشم استکبار را برانگیخته و نمایندگان آنها را وادار به خروج از محل سخنرانی کرده- ندارند، نه تنها خردهای بر دکتراحمدینژاد نمیباشد، بلکه اتفاقاً مایه افتخار ایشان و سربلندی ملّت و متقابلاً مایة سرافکندگی مدعیان بیهنری است که کعبه آمال خود را در اوهام ورشکسته و مدینه خیالی غرب میجویند! این موهبت عُظمی! یعنی دستدادن و یحتمل دستبوسی!! بوش و شارون ارزانی همان غربزدگان باد! آنها هستند که باید درخصوص این ننگ بزرگ یعنی نشاندن لبخند رضایت برلب پلیدترین ابنای بشر سرافکنده باشند! چه زیبا امام استکبارستیزمان تکلیف را مشخص فرموده که: «آن روز که آمریکا از ما تعریف کند، باید عزا بگیریم و در خود شک کنیم!» جا دارد مزوّرانی که پس از هشت سال امامزدایی امروز برای لاپوشانی شکست خود منافقانه زیر عَلم امام سینه چاک کردهاند و در همان حال گپ و گئده با مستکبران جنایتکار را مایه افتخار و عزت! میدانند، نسبت خود را با این بیانات امام روشن کنند:«غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان به خیال خام خودشان بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند.» (صحیفهنور، ج.21، ص.109)
«نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمّل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویّتها و ارزشهای معنوی دینمان نمیشناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمیدارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبمان را لکهدار نمایند. بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوبست به این سئوال پاسخ داده شود که ملّتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملّت ایران چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند؟! آری! اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزّت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران اورا به عنوان یک ملّت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ماضعیف؛ آنها ولی و قیّم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها. نه یک ایران با هویت ایرانی اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامهاش را آمریکا و شوروی صادر کند؛ ایرانی که ارابه سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد.» (پیام استقامت حضرت امام، ذیحجه 1408، تیرماه 1367)
ضمناً گویا آقای ابطحی فراموش کرده است که همین ابتدای سال جاری آقای خاتمی بدون اینکه ضرورت خاصّی وجود داشته باشد، بنا به همان دیدگاههای معمول!ِ خود در مراسم تشییع پاپ قبلی حاضر شده و اتفاقاً با همتای صهیونیست خود نیز - بنحو غیرمنتظره- همکلام شد و رسانههای استکباری تصاویر این اتفاق را به دنیا مخابره کرده و به القاء منویات مغرضانه خود پرداختند، اما برخلاف ادعای کذب ابطحی «موج تظاهرات و حرف و مقاله آنهم به مدت چندماه! در کشور ایجاد نشد و راهپیمایان کفنپوش علیه ایشان براه نیفتادند!» و موضوع در حد معدودی اعتراض دلسوزانه و ابراز تاسف خلاصه گردید، ضمن اینکه بسیارعجیب است که آقای خاتمی از زبان ابطحی بعنوان فردی بیتحمل و گریزان از نقد و منتقدان معرفی شدهاند! پس تکلیف شعارهای زیبای تسامح و تحمل مخالف و استقبال از منتقد و ..... چه میشود؟! آیا این مفاهیم را فقط برای معاندان ضدانقلاب و سکولارها روا میدانستید؟! البته آقای ابطحی نخستین کسی نیست که به «اعتراض کودکانه» علیه استکبارستیزی جمهوری اسلامی میپردازد، از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نیز لیبرالهای محبوب وی - یا به تعبیر حضرت امام «مغرضان»- مکرراً از اینکه سازشناپذیری نظام با استکبار جهانی سبب بیاعتباری کشور! در عرصه بینالمللی شده، مینالیدند و هم از آن رو بود که سیدالشهدای انقلاب اسلامی، آیتالله بهشتی درپاسخ فریاد برآوردند: «عدهای مدام میگویند که ای وای! دارند آبروی انقلاب ما را میبرند! مگر ما از اینها (استکبار جهانی) جز این هم میتوانستیم توقع داشته باشیم؟! به شما قول میدهم فقط در یک حالت اینها به شما بارکالله خواهند گفت و آن، موقعی است که دوباره و به شکل تازهای راه بازگشت امپریالیسم و صهیونیسم را به کشورعزیزتان باز کنید، به آنها بگویید: بفرمایید! خیرمقدم! در آن حالت تمام دستگاههای تبلیغاتی درباره همه مردم ما به ستایش و ثناگویی خواهند پرداخت! والا تا زمانیکه ملت ما در برابر این ستمگران چپاولگر دنیا ایستادگی میکند، آنها باید هم فحش بدهند! هیچوقت ما آبروی انقلاب را نباید در نوشتههای روزنامهها و مجلههای صهیونیستی و سروصداهای رادیوها و تلویزیونهای امپریالیستی بنگریم!» (سخنرانی شهید بهشتی پیش از خطبههای نمازجمعه تهران، 13/10/59) و در انتها همنوا با آن شهید مظلوم و استکبارستیز که بر شیطان بزرگ اینگونه خروشید که: «آمریکا! از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!» ما نیز خطاب به نوکران ذلیل آمریکا میگوییم که از انتخاب شایسته و دشمنسوز ملت ایران عصبانی باشید!!
محسن رحمتی