در پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیتکار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین میگذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشهای نشست و بنای گریهو زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند «چرا گریه میکنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلودهای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شدهام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا میگفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلکپرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیسجمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!
?نهمین دوره انتخابات ریاستجمهوری براستی حماسهای شگفت بود که برکات فراوان آن آنچنان که باید آشکار نشدهاند و مدتها جای آن دارد که محققان ابعاد آن را تبیین کنند. این انتخابات علاوه بر نتیجه شگفت خود که انتخاب رئیسجمهوری از جنس مردم برغم جوسازیهای ناجوانمردانه رقبا بود، برکات دیگری نیز داشت که از جمله مهمترین آنها مشخص شدن میزان پایبندی مدعیان دمکراسیخواهی! به شعارهای آنچنانی مبنی بر احترام به رای مردم و.... بود!
بعقیدة نگارنده و برخلاف آنچه برخی میپندارند، دومرحلهای شدن انتخابات و موج جوسازیهای ایجادشده از سوی گروههای پرمدعای سیاسی در راستای مقابله با ارادة ملی و تخریب دکتر احمدینژاد درطول یک هفته میان دومرحله، خود لطفی از الطاف خفیه الهی بود که باعث شد ملت ما هرچه بیشتر به ماهیت مذبذب داعیهداران کذاب لیبرال دمکراسی! پی ببرد والا اگر همین نتایج در مرحله اول حاصل میگردید، کجا ملت فرصت پیدا میکرد که آنچنان که باید اوج تشنگی تجدیدنظرطلبانِِِِِِ به اصطلاح اصلاحطلب برای کسب قدرت و حفظ رانتها را بشناسد؟! ازاین منظر باید خداوند متعال را سپاس گفت. این انتخابات از برخی جهات در نوع خود بینظیر بود. بقول نویسندهای: «در انتخابات نهم در کنار تخریب، تحقیر نیز جایگاه ویژهای داشت. خاتمی در انتخابات هفتم تخریب شد، امّا تحقیر نشد. هاشمی نیز در انتخابات نهم تخریب شد، ولی تحقیر نشد. امّا احمدینژاد نه تنها با تخریب سنگین از سوی نخبگان سیاسی و فکری و حتی دینی مواجه بود، تحقیر نیز شد!
آقای خاتمی که هشت سال سرمایههای فکری و مادی این مملکت را برای مفاهیمی چون گفتگوی تمدنها و جامعه مدنی هزینه کرد و همواره برای انسانیت و بشریت و اخلاق مانیفست صادر میکرد، در روزهای پایانی حکومت خود، میزان التزام عملیاش را به شعارهای خویش آشکارا نشان داد. او احمدینژاد را دون شان ملت ایران نامید! و با حمایت از هاشمی، قانونگرایی، یکی دیگر از دستاوردهایی که بدان میبالید را زیر پا گذاشت و نتوانست بیطرفی خود را حفظ کند.» (محمدرضا طاهری، مقاله «روایت فاجعه!»، ماهنامه سوره، شماره 19، شهریور 84، ص. 104) همچنین خاطره توهینهای دو تن از نمایندگان کاندیدای رقیب در برنامه زنده شبکه دوم سیما از ذهن بینندگان هنوز پاک نشده است! برغم آشکار شدن وزن حقیقی طالبان دمکراسی غربی و «نه» قاطع ملت به شیفتگان لیبرالیسم، وقاحت برخی از حضرات به حدی است که هنوز از رویههای خود دست برنداشته و با سادهاندیش قلمداد کردن ملت همچنان در پی نشان دادن آدرس غلط به مردم میباشند!؟
مزوّرانی که طی هشت سال اخیر بیشترین تلاش را برای ترویج تز اصلی انجمن حجتیه (یعنی جدایی دین از سیاست) بکار برده و کوچکترین فرصتی را برای تهاجم به خط روشن امام راحل(ره) و اصلیترین یادگار امام یعنی ولایت فقیه از کف ندادهاند، امروز و پس از شکست مفتضحانه خود ریاکارانه و البته مذبوحانه عَلَم امامخواهی را برافراشته و نام امام را همچون قرآن معاویه بر سرنیزه کردهاند! و از ظهور انجمن حجتیه و طالبان! اعلام خطر میکنند؟! باز بقول ظریفی: «خیلی زور دارد (و زَر دارد و تزویر دارد) که اولین پیشگامان آرمانزدایی از دین و حذف عدالتخواهی از قاموس انقلاب، امروز عَلَم مبارزه با تحّجر بردارند و فریاد آی دزد! آی دزد! سر دهند! کار به جایی رسیده که حتی «کارگزاران» هم ضد تحّجر شدهاند! یک عمر تلاش کنی که پای عدالت را از دین کوتاه کنی و اسلام را در محدوده مسائل فردی و خصوصی به زنجیر بکشی و بعد به یکباره یاد امام بیفتی و از صحیفه نور کُد بیاوری و راه به راه مصاحبه و سخنرانی و ... کنی که ما بیداریم و نمیگذاریم میراث آن امام سفرکرده به دست متحجّرین پایمال شود! زهازه !، حبذا !، آفرین !، براوو !، هورا ! شما و امام؟! شما و مبارزه با تحّجر؟! اگر شما به میدان مبارزه با تحّجر بیایید، میدان به کجا برود؟!» (همان، سرمقاله، ص.4) گویا حضرات در خواب تشریف دارند! و همچنان مردم را دربست! مطیعِِِ افکار پوسیده خود میدانند که به این نفاقورزی روی آوردهاند؟! و یا درکمال بیملاحظگی به اهانت به رئیس جمهور محبوب میپردازند و برغم سپری شدن چندین ماه به همان شیوه مذبوحانهای که در طول انتخابات بکار برده و پاسخ شایسته آن را هم از ملت دریافت کردند، ادامه میدهند!؟ از جمله اینان یکی هم معاون معزول حقوقی و پارلمانی رئیس جمهور سابق است که به اذعان خودش پس از برکناری از سِمَت معاونت توسط آقای خاتمی و همچنین پس از برکناری از سِمَت مشاورت با حکم مردم! اوقات بیشتری جهت انجام رسالت خطیر! چَتبازی!! دارد و بویژه هَمّ خود را در این ایام به متلکگویی به منتخب 18 میلیونی ملت قرار داده است و کمتر روزی است که در وبلاگ خود به عقدهگشایی علیه ریاستجمهور نپردازد!
دوگانگی در رفتار و گفتار و بیصداقتی تجدیدنظرطلبان که در سطور فوق گفته آمد، بخصوص در مورد علی محمد ابطحی خیلی جالبتر است! حقاً خیلی وقاحت میخواهد که کسی که خود و پدرش از داعیان نشاندار! انجمن حجتیه و مروجان افکار متحجرانه و بقول امام و بعبارت دقیقتر مبدل کردن ارادت مردم به حضرت ولی عصر (عج) به دکان تکسّب و تعیّش خود هستند، حالا پس از دریافت سیلی جانانه از ملت فریاد «آی دزد!، آی دزد!» سر داده و همنوا با همدستان لیبرال خود و پارهای از مدعیان دروغین خط امام (که تا دیروز برای زدودن یاد و نام و اندیشههای امام از هیچ تلاشی فروگذار نمیکردند!) به منتخب محبوب ملت انگ تحجر میزند و از ظهور انجمن حجتیه مینالد؟!!(یادداشت 27 تیر ???? آیه الله توسلی و جلسه این هفته مجمع تشخیص مصلحت) هیچکس اگر نداند خودش و ما که خوب میدانیم که - بعنوان مثال- مجلة «خورشید مکه» که در محافل آگاهان بعنوان ارگان اصلی اما بدون تابلوی انجمن حجتیه شناخته میشود (و با سوءاستفاده از رانتهای بادآورده وزارت ارشاد دوره اصلاحات آنچنان به کار خود گسترش داده که تقریباً در تمام! دکههای مطبوعاتی تهران پوسترهای تبلیغاتی آن نصب شده!) و همان اوهام خرافاتی و اندیشههای انحرافی در خصوص رؤیت امام زمان (عج) و کشف دستخط حضرت در فلان مسجد! و مکاشفات دروغین! و ... را در میان جوانان بیگناه ترویج میکند، تحت مدیریت و ارشادات! حضرت !! پدر ایشان است! (هرچند که برای رد گم کردن و خالی نبودن عریضه هر از گاهی ارتباط با انجمن را حاشا و عکس امام و فرمایشات ایشان را علم کنند!)
آقای ابطحی در واقع متوجه نیست که برسرشاخ نشسته و بُن خود میبُرد و اهانتهای وی همگی به نفع دکتر احمدینژاد تمام خواهد شد چرا که با آن سوابق مشعشعی!! که حضرتش ازخود بجای گذارده است، اتفاقاً اگر عنصر لُمپَنی مثل ایشان به حمایت از دولت بپردازد، ضعف رئیسجمهور محسوب میشود!! بنابراین خیال ابطحی آسوده باشد که ما نه تنها از متلکهای وی ذرهای احساس آزردگی نمیکنیم، بلکه مصّرانه! تقاضا داریم که به این رویه ادامه دهد! چراکه عجالتاً تا زمانی که وی به جوسازی علیه دولت مشغول است، همچنان از درستی مشی منتخب محبوب خود اطمینان خواهیم داشت و اگر روزی ایشان خدایناکرده! به ستایش دکتر احمدینژاد بپردازد، آن وقت است که باید عزا بگیریم و در صحت رویة دولت تردید رواداریم! و تفصیل این مدّعا ذیلاً آمده است. آقای ابطحی ازجمله در یادداشت 26 شهریور با عنوان «عکس دستجمعی رهبران در سازمان ملل» اینگونه - به خیال خام خود- به تحقیر رئیسجمهور پرداخته و نوشته است: «از کارهای خوبی که در سفر آقای احمدینژاد به نیویورک صورت پذیرفت حضور ایشان در مراسم عکس دستجمعی سران کشورها بود. این عکس یادگاری رهبران دنیاست که هرکدام به نمایندگی از کشوری میایستند ...... درست نبود که نماینده ایران در آن نباشد. بخصوص رئیسجمهوری که یقین دارد بعد از بازگشت برای گرفتن عکس یادگاری با حضور بوش و شارون مورد اعتراض قرار نمیگیرد و راهپیمایان کفنپوش علیه او اعتراض نمیکنند، آنها [بوش و شارون] هم سراغ وی برای احوالپرسی و دستدادن نمیآیند. سال 2000 در کنفرانس سران جهان هم اصرار ما به آقای خاتمی این بود که در آن مراسم شرکت کند ولی نکرد. وقتی من و آقای خرازی خیلی اصرار کردیم، گفت دیگر حوصله اینکه برای گرفتن یک عکس چندماه شاهد تظاهرات و حرف و مقاله و اینها باشم، ندارم. ضمن آنکه یقین داشت در آن مراسم رئیسجمهور آمریکا که اولین بار بود پای سخنرانی رئیسجمهور ایران مینشست حتماًبه سراغ وی خواهد آمد و دست خواهد داد و اگر این اتفاق می افتاد که نگو و نپرس!» سایت متمایل به جریان کارگزارانی انتخاب که با همان لوگو و آرم روزنامه سابق انتخاب منتشر میشود نیز همان روز با ذوقزدگی! این یادداشت را با عنوان «تقدیر ابطحی از احمدینژاد!» درج کرده است. همانگونه که ملاحظه میشود آقای ابطحی این نکته که شخصیتهای عزیز! و محترمی!! مانند شارون قصّاب و بوش قاتل مردم عراق و افغانستان تمایلی به مصافحه با دکتر احمدینژاد ندارند را بعنوان مایه سرافکندگی! رئیسجمهور کشورمان القاء کرده است!؟
در پاسخ میگوییم که این ادعا یادآور آن حکایت معروف است بدین شرح که : روزگاری یک انسان مؤمن در مجاورت فردی معصیتکار منزل داشت و آن همسایه فاسق که تاب دیدن بندگان صالح خدا را نداشت، در هر فرصتی به ناسزاگویی به همسایه خود میپرداخت و هرگاه که با وی روبرو میشد بنای توهین میگذاشت و درمقابل آن مؤمن نیز به مصداق آیه «فاذا مروّا باللغو مروّا کراما» با بزرگواری گذشت کرده و اعتنایی به ناسزاها نمیکرد تا اینکه روزی به او خبر دادند که: «خوشحال باش! که آن همسایه بدزبان امروز به ستایش تو مشغول بود!» برخلاف انتظارشان وی با شنیدن این خبر در گوشهای نشست و بنای گریهو زاری گذاشت!؟ با تعجب پرسیدند «چرا گریه میکنی؟ ما گمان میکردیم از این خبر خوشحال میشوی!» جواب داد: «اتفاقاً بزرگترین مصیبت برای من روزی است که چنان انسان آلودهای از من تعریف کند! من باید در کار خود تجدیدنظر کنم و ببینم کدام خلافی را مرتکب شدهام که باعث شده چنین فاسقی به مدح من بپردازد! تا دیروز که به من ناسزا میگفت، مطمئن بودم که هنوز در صراط مستقیم هستم و حالا که از من تعریف میکند، معلوم میشود که در ایمان من خللی حاصل شده است!» حکایت متلکپرانی ابطحی درخصوص مصافحه سردمداران صهیونیست و شیطان بزرگ با رئیسجمهور ایران اسلامی نیز از همین سیاق است!
اینکه امثال بوش و شارون علاقه (و بعبارت دقیقتر جرات!) مواجهه با دکتر احمدینژاد - که با تاسی از اسلاف صالح خود، شهید رجایی و رهبرمعظم انقلاب،فریاد استکبارستیزی ملت ایران را در مجامع جهانی طنینانداز کرده و همچون آن بزرگواران خشم استکبار را برانگیخته و نمایندگان آنها را وادار به خروج از محل سخنرانی کرده- ندارند، نه تنها خردهای بر دکتراحمدینژاد نمیباشد، بلکه اتفاقاً مایه افتخار ایشان و سربلندی ملّت و متقابلاً مایة سرافکندگی مدعیان بیهنری است که کعبه آمال خود را در اوهام ورشکسته و مدینه خیالی غرب میجویند! این موهبت عُظمی! یعنی دستدادن و یحتمل دستبوسی!! بوش و شارون ارزانی همان غربزدگان باد! آنها هستند که باید درخصوص این ننگ بزرگ یعنی نشاندن لبخند رضایت برلب پلیدترین ابنای بشر سرافکنده باشند! چه زیبا امام استکبارستیزمان تکلیف را مشخص فرموده که: «آن روز که آمریکا از ما تعریف کند، باید عزا بگیریم و در خود شک کنیم!» جا دارد مزوّرانی که پس از هشت سال امامزدایی امروز برای لاپوشانی شکست خود منافقانه زیر عَلم امام سینه چاک کردهاند و در همان حال گپ و گئده با مستکبران جنایتکار را مایه افتخار و عزت! میدانند، نسبت خود را با این بیانات امام روشن کنند:«غرب و شرق تا شما را از هویت اسلامیتان به خیال خام خودشان بیرون نبرند، آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شوید و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور. همیشه با بصیرت و چشمانی باز به دشمنان خیره شوید و آنان را آرام نگذارید که اگر آرام گذارید، لحظهای آرامتان نمیگذارند.» (صحیفهنور، ج.21، ص.109)
«نکته مهمی که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهانخواران تا کی و تا کجا ما را تحمّل میکنند و تا چه مرزی استقلال و آزادی ما را قبول دارند. به یقین آنان مرزی جز عدول از همه هویّتها و ارزشهای معنوی دینمان نمیشناسند. به گفته قرآن کریم هرگز دست از مقابله و ستیز با شما برنمیدارند مگر اینکه شما را از دینتان برگردانند و ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، صهیونیستها و آمریکا و شوروی در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینی و شرافت مکتبمان را لکهدار نمایند. بعضی مغرضین ما را به اعمال سیاست نفرت و کینهتوزی در مجامع جهانی توصیف و مورد شماتت قرار میدهند و با دلسوزیهای بیمورد و اعتراضهای کودکانه میگویند جمهوری اسلامی سبب دشمنیها شده است و از چشم غرب و شرق و ایادیشان افتاده است! که چه خوبست به این سئوال پاسخ داده شود که ملّتهای جهان سوم و مسلمانان و خصوصاً ملّت ایران چه زمانی نزد غربیها و شرقیها احترام و اعتبار داشتهاند که امروز بیاعتبار شدهاند؟! آری! اگر ملت ایران از همه اصول و موازین اسلامی و انقلابی خود عدول کند و خانه عزّت و اعتبار پیامبر و ائمه معصومین علیهمالسلام را با دستهای خود ویران نماید، آنوقت ممکن است جهانخواران اورا به عنوان یک ملّت ضعیف و فقیر و بیفرهنگ به رسمیت بشناسند ولی در همان حدی که آنها آقا باشند، ما نوکر؛ آنها ابرقدرت باشند، ماضعیف؛ آنها ولی و قیّم باشند، ما جیرهخوار و حافظ منافع آنها. نه یک ایران با هویت ایرانی اسلامی، بلکه ایرانی که شناسنامهاش را آمریکا و شوروی صادر کند؛ ایرانی که ارابه سیاست آمریکا یا شوروی را بکشد.» (پیام استقامت حضرت امام، ذیحجه 1408، تیرماه 1367)
ضمناً گویا آقای ابطحی فراموش کرده است که همین ابتدای سال جاری آقای خاتمی بدون اینکه ضرورت خاصّی وجود داشته باشد، بنا به همان دیدگاههای معمول!ِ خود در مراسم تشییع پاپ قبلی حاضر شده و اتفاقاً با همتای صهیونیست خود نیز - بنحو غیرمنتظره- همکلام شد و رسانههای استکباری تصاویر این اتفاق را به دنیا مخابره کرده و به القاء منویات مغرضانه خود پرداختند، اما برخلاف ادعای کذب ابطحی «موج تظاهرات و حرف و مقاله آنهم به مدت چندماه! در کشور ایجاد نشد و راهپیمایان کفنپوش علیه ایشان براه نیفتادند!» و موضوع در حد معدودی اعتراض دلسوزانه و ابراز تاسف خلاصه گردید، ضمن اینکه بسیارعجیب است که آقای خاتمی از زبان ابطحی بعنوان فردی بیتحمل و گریزان از نقد و منتقدان معرفی شدهاند! پس تکلیف شعارهای زیبای تسامح و تحمل مخالف و استقبال از منتقد و ..... چه میشود؟! آیا این مفاهیم را فقط برای معاندان ضدانقلاب و سکولارها روا میدانستید؟! البته آقای ابطحی نخستین کسی نیست که به «اعتراض کودکانه» علیه استکبارستیزی جمهوری اسلامی میپردازد، از همان ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی نیز لیبرالهای محبوب وی - یا به تعبیر حضرت امام «مغرضان»- مکرراً از اینکه سازشناپذیری نظام با استکبار جهانی سبب بیاعتباری کشور! در عرصه بینالمللی شده، مینالیدند و هم از آن رو بود که سیدالشهدای انقلاب اسلامی، آیتالله بهشتی درپاسخ فریاد برآوردند: «عدهای مدام میگویند که ای وای! دارند آبروی انقلاب ما را میبرند! مگر ما از اینها (استکبار جهانی) جز این هم میتوانستیم توقع داشته باشیم؟! به شما قول میدهم فقط در یک حالت اینها به شما بارکالله خواهند گفت و آن، موقعی است که دوباره و به شکل تازهای راه بازگشت امپریالیسم و صهیونیسم را به کشورعزیزتان باز کنید، به آنها بگویید: بفرمایید! خیرمقدم! در آن حالت تمام دستگاههای تبلیغاتی درباره همه مردم ما به ستایش و ثناگویی خواهند پرداخت! والا تا زمانیکه ملت ما در برابر این ستمگران چپاولگر دنیا ایستادگی میکند، آنها باید هم فحش بدهند! هیچوقت ما آبروی انقلاب را نباید در نوشتههای روزنامهها و مجلههای صهیونیستی و سروصداهای رادیوها و تلویزیونهای امپریالیستی بنگریم!» (سخنرانی شهید بهشتی پیش از خطبههای نمازجمعه تهران، 13/10/59) و در انتها همنوا با آن شهید مظلوم و استکبارستیز که بر شیطان بزرگ اینگونه خروشید که: «آمریکا! از ما عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر!» ما نیز خطاب به نوکران ذلیل آمریکا میگوییم که از انتخاب شایسته و دشمنسوز ملت ایران عصبانی باشید!!
محسن رحمتی
روزنامه شرق: اولین گفت وگو با على اکبر ناطق نورى پس از انتخابات ریاست جمهورى، در منطقه فرمانیه تهران انجام شد. در منزل او. به همین دلیل نیز گفتوگوى ما با او از ماجراهاى انتخابات ریاست جمهورى آغاز شد، پشت پردهها بیان شد و این موضوع به برنامه هاى تبلیغاتى احمدى نژاد رسید. او گفت در جریان انتخابات احمدى نژاد برنامه هایش را ارائه داد اما آن برنامه ها بسیار «فضایى» بود. این گفتوگو آرام آرام به تغییر مدیران در دولت کنونى رسید، سپس بحث انتخابات خبرگان پیش کشیده شد و نهایتاً با پرونده هسته اى به اتمام رسید. ناطق نورى بسیار خوش مشرب و خوش اخلاق و منصف است. او سالى سه بار پاى پیاده از کوه هاى جماران تا شهر نور در استان مازندران سفر مى کند. بسیار ورزش مى کند و به جاى قند از خرماهاى ریزى که تنها در منزل او یافت مى شود، استفاده مى کند. کتابخانه او پر بود از کتاب هاى دینى و میز کارش بسیار شلوغ بود. ناطق نورى با خنده و شوخى از همه انتقاد کرد. از دولت خاتمى گرفته تا دولت احمدى نژاد و دیگرانى که او را پیش از این دلگیر کرده بودند.
• مدت ها است که جناب عالى در عرصه سیاست سکوت پیشه کرده اید. خصوصاً بعد از انتخابات ریاست جمهورى و برخى اتفاقات، این سکوت سنگین تر و چشمگیرتر شد. هر بار نیز کسى به شما نزدیک شد و علت را پرسید، او را با سکوت بدرقه کردید. علت این سکوت چیست؟ آیا از سیاست دورى کرده اید؟
این سکوت جدید نیست. خیلى پیشتر از انتخابات و وقایع آن بر این تصمیم بودم که کمتر سخن بگویم. بنا داشتم که سکوت کنم و تصمیم گرفته بودم کمتر مصاحبه کنم.
• چرا؟ از چه زمانى به این تصمیم رسیدید؟
فکر مى کنم بعد از مجلس پنجم بود که به این سمت حرکت کردم. تصمیم گرفته بودم زیاد سخن نگویم تا اینکه به انتخابات ریاست جمهورى دوره هفتم رسیدیم. من به این اصل اعتقاد دارم که مسئولین کشور و سیاسیون ما بسیار حرف مى زنند. مصاحبه هاى زیادى دارند و همین باعث مى شود که سخنانشان کم اثر شود و دیگران نیز روى این سخنان تعمق نمى کنند. ضمن آن ممکن است تبعات و مسائلى نیز به دنبال داشته باشد.
• اما به نظر مى رسد شما به این دلیل سکوت نکرده اید.
نه. این اصلى است که من به آن اعتقاد دارم و قائلم که مسئولین باید کمتر سخن بگویند. خاطرم هست در سال ?? که من را دستگیر کرده بودند به زندان قزل قلعه برده بودند. آنجا چند نفر زندانى توده اى هم وجود داشت. بعداً با هم آشنا شدیم. در مسیر وضو گرفتن گاهى آنها را مى دیدم و کلامى با هم سخن مى گفتیم. یکى از آنها با ایما و اشاره به من گفت که وقتى براى بازجویى بردندت، کم حرف بزن. پاسخ هاى بازجو را کوتاه بده. دلیل آن را فهمیدم. اما بعداً که روابط ما کمى آزاد شد و اجازه دادند ارتباطات بیشتر باشد، از او پرسیدم منظورت را برایم روشن تر کن. گفت بعضى ها عادت دارند که وقتى از آنها سئوال مى شود مرتب پاسخ بدهند و صحبت کنند. اما غافل هستند که بازجو از میان آن جواب ها سئوالات جدیدى مطرح مى کند. زیرا تخصص یک بازجو این است و او حرفه اى است. هرچه بیشتر انسان حرف بزند، ممکن است خطاى بیشترى نیز داشته باشد.
• اما شما در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهورى کم و بیش اظهاراتى داشتید، در جلسات و محافل دیده مى شدید. اما ناگهان سکوت پیشه کردید.
خوب در انتخابات ریاست جمهورى جریان ما در شوراى هماهنگى نیز مثل همه جریانات دیگر دچار بعضى از تفاوت دیدگاه ها شد. در نتیجه چالش هایى به وجود آمد. ترجیح من در این ایام این بود که کمتر سخن بگویم. مصلحت را در این دیدم که این کمتر حرف زدن باعث شود تنش ها و چالش ها کمتر شود.
• اما چالش ها کمتر نشد. شد؟ هرچه بیشتر به شب انتخابات نزدیک مى شدیم، چالش ها بیشتر مى شد و به تبع آن سکوت شما پررنگ تر.
خب، گفتم که من تصمیم قبلى ام این بود که کمتر سخن بگویم. از همان مقطع نیز تصمیم گرفتم از فعالیت هاى تشکیلاتى کنار بکشم.
• یعنى از شوراى هماهنگى؟
حالا چه در شوراى هماهنگى و چه شبیه به این نوع تشکیلات. خب لازمه اش این بود که کمتر سخن بگویم. زیرا مرتب این سئوال مطرح مى شد که چرا کنار مى روى، چه اتفاقى رخ داده و من باید به این سئوالات جواب مى دادم. به همین خاطر تصمیم گرفتم دم پر نیایم و سخنى نیز نگویم.
• حالا این کنار کشیدن از فعالیت هاى تشکیلاتى آیا به معناى پایان فعالیت هاى سیاسى و خداحافظى با آن است؟
نه. ماها که قائل به این هستیم دین و سیاست ما یکى است و منشاء آن از یک جا است نمى توانیم سیاست را کنار بگذاریم. ما از ابتدا این گونه بار آمدیم و نمى توانیم از مسائل سیاسى کشور جدا شویم.
• پس تصمیم دارید همچون آقاى کروبى تشکیلات جدیدى را راه اندازى کنید یا حزب جدیدى پایه گذارى کنید؟ این تعبیر درست است؟
مى خواهم انفرادى در سیاست فعالیت کنم. قصد ندارم مثل آقاى کروبى که اعتماد ملى را راه انداختند، چنین کارى بکنم. سلیقه من متفاوت است. به همان علت که در مجلس ششم ثبت نام نکردم، در مجلس هفتم که به نظر مى رسید وضعیت براى ما مهیا بود، ثبت نام نکردم، به همان دلیل نیز از این صحنه هم کنار رفتم.
• آن دلیل چیست؟
هر کسى باید براى فعالیت هاى تشکیلاتى خودش عمرى را تعریف کند. این عمر که تمام شد باید به اتاق فکر برود و دیگران از تجربه او استفاده کنند. اما به عنوان یک عنصر سیاسى مثل بسیارى دیگر در صحنه هستم ولى در تشکیلات نیستم.
• در واقع مى توان استنباط کرد که شما از جامعه روحانیت مبارز نیز کناره گیرى کرده اید؟
خیر. جامعه روحانیت یک تشکیلات حزبى نیست. روحانى است. از قبل از انقلاب نیز بود. آقاى مطهرى از جمله بنیانگذاران آن بود. یک روز به من گفت که آقاى نورى، این آقایون و علماى مناطق را هفته اى یک بار دور هم جمع کنید تا با هم گپى بزنند. این اتفاقى مفید است. وقتى جمع شدند از یکدیگر مى پرسند چه خبر. بعد کم کم که اخبار داغ شد مى گویند چه باید کرد. این آغاز یک حرکت است. جامعه روحانیت این گونه شکل گرفت. این جمع، پدرانه به انقلاب و نظام نگاه مى کند و مدافع آن است. کار سیاسى مى کند. جمع مى شوند و از اصول انقلاب دفاع مى کنند. ولى آن چنان که تصور مى رود کار حزبى نمى کند. لذا عضویت من در آنجا ثابت است و در جلسات شرکت مى کنم.
• اما به هرحال جامعه روحانیت در انتخابات نقش آفرینى سیاسى دارد. شما هم در این حزب یا تشکل تاثیرگذارید. این یک کار تشکیلاتى است و به نظرم منافات دارد با سخن پیشین شما.
شاید من به اندازه خودم تاثیرگذار باشم. اما یک نفر هستم. دبیر ما جناب آقاى مهدوى کنى است. بله جامعه روحانیت کار سیاسى هم مى کند. اما تشکیلات حزبى نیست.
• برگردیم به ماجراى انتخابات که در ابتداى سخن به آن اشاره شد. از برخى چالش ها در شوراى هماهنگى سخن گفتید. این شوراى هماهنگى اصلاً از چه زمانى راه اندازى شد و ماجراى تشکیل آن چه بود؟
مدت ها قبل از اینکه شوراى هماهنگى تشکیل شود روزى به دوستان در تشکل هاى جبهه پیروان خط امام و رهبرى و تشکل هاى همسو گفتم که به دنبال شخص دیگرى به جاى من بگردید. مى خواهم کنار بروم. اما هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و هرچه به انتخابات شوراهاى دور دوم و بعد مجلس هفتم و سپس انتخابات ریاست جمهورى نزدیک شدیم، کسى پیدا نشد که بیاید زیر این بار سنگین. من ناگزیر ماندگار شدم. بعد دیدم این دوستان ما، خیلى ناهماهنگ حرف مى زنند، مصاحبه مى کنند و یا مسائلى را مطرح مى کنند. خب لازم بود هماهنگى هایى صورت بگیرد.
• کدام از گروه ها و دوستانتان ناهماهنگ بودند.
تشکل هاى همسو که با ما مرتبط بودند بیشتر از دیگران ناهماهنگ بودند. بالاخره تصمیم گرفتم آنها را جمع کنم. پیشنهاد دادم که یک جمع متمرکز بشویم و هماهنگ حرکت کنیم. اگر بنا است حرف بزنیم، همه یک نظر را بگوییم.
• این در چه دوره زمانى بود؟
حدوداً قبل از انتخابات دور دوم شوراها بود.
• اوایل سال ??؟
تقریباً. در آن جلسه گفتم اگر قرار است کسى حرفى بزند، باید معلوم باشد که چه مى گوید. جلسات آرام آرام شکل گرفت و این هماهنگى بیشتر شد. بعداً که مى خواستیم اسم بگذاریم، پیشنهاد دادیم که بشود شوراى هماهنگى نیروهاى انقلاب.
• آیا اصول ثابتى هم وجود داشت تا این همگرایى بیشتر شود؟
بله. چهار اصل را اعلام کردیم. گفتیم که هر حزب و تشکیلاتى که این ? اصل را قبول دارد، مى تواند در این شورا حاضر شود. آن اصول؛ اسلام، انقلاب، امام و رهبرى بود. با این اصول بالاخره شکل گرفت و انتخابات شوراها از راه رسید.
• در آن زمان اما بحثى در این باره نمى شد که مثلاً تحت عنوان شوراى هماهنگى جمعى فعالیت مى کنند.
در آن زمان تابلوهاى مختلفى را براى شهرها در نظر گرفتیم. فعالیت متمرکز در شوراى هماهنگى بود. اما نیروها را آزاد گذاشتیم که کاندیداها و نام تشکل و گروهشان را نیز خود انتخاب کنند.
• در تهران نیز این اختیار عمل وجود داشت؟
بله. شوراى هماهنگى مرکز با نام آبادگران فعالیت کرد. اما در شیراز به نام آفتاب فعالیت کرد یا در شهرهاى دیگر با اسامى دیگر. بعد از آن نیز شوراى هماهنگى در مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهورى نقش آفرین اصلى بود.
• اما در انتخابات ریاست جمهورى، شوراى هماهنگى به پایان راه نرسید. فکر مى کنم از بهمن ماه ?? شما کناره گیرى کردید و اختلافات افزایش یافت.
البته من تا شب آخرى که کاندیداى ما در صحنه حضور داشت حاضر بودم.
• یعنى تا ?? خرداد؟
بله. من به آقاى لاریجانى قول داده بودم. به ایشان گفتم چه مرحله اول و چه مرحله دوم تا زمانى که شما در صحنه باشید من هستم و حمایت مى کنم اما پس از آن نیستم.
• پس این بحث کناره گیرى شما و اینکه اعلام شد قهر کردید چه بود؟
نه. قهر نکردم.
• اما عنوان شد که قهر کردید.
این تلقى به وجود آمده بود، در حالى که من حضور داشتم.
• در جلسات شوراى هماهنگى حضور داشتید؟
بله. تا شب آخر یعنى ?? خرداد، حاضر بودم. همه جلسات نیز در دفتر من برگزار مى شد. تا شب آخر جلسات در دفتر من بود، قهرى در میان نبود.
• در جریان انتخابات شما به صراحت اعلام کردید که آقاى هاشمى را در لیست خودتان قرار نمى دهید. در حالى که ایشان عضو جامعه روحانیت بود و به شما نزدیک. چرا این تصمیم را گرفتید؟
به خاطر اینکه آقاى هاشمى تصمیم نگرفته بود.
• اما مشخص بود که در انتخابات شرکت مى کند.
ما احتمال نیامدن ایشان را بیشتر از آمدنش مى دادیم.
• یعنى شما با این خبرگى در سیاست نمى توانستید حدس بزنید که آقاى هاشمى مى آید؟
خوب آقاى هاشمى از ما خبره تر هستند. اتفاقاً در سیاست ایشان بسیار باهوش هستند. البته من خودم در خصوص تصمیمات ایشان ان قلت هایى نیز داشتم. واقعاً ما نمى دانستیم که آقاى هاشمى بالاخره مى خواهد بیاید یا نه. من چندبار با ایشان صحبت کردم و همیشه به این نتیجه مى رسیدیم که ایشان نمى آید. وقتى کاندیداى نهایى ما آقاى لاریجانى شد رفتم پیش ایشان. گفتم که کاندیداى ما ایشان هستند. شما چه مى کنید. آقاى هاشمى رد نکردند اما گفتند که «مطلوب من آقاى ولایتى است. اما اگر آقاى لاریجانى هم باشد، مخالف نیستم.» وقتى این جمله را گفتند، براى ما عدم حضور ایشان تقویت شد.
• اگر آقاى هاشمى زودتر اعلام مى کرد، شما حاضر بودید که از آقاى لاریجانى صرف نظر کنید؟
اگر جدى تر حاضر مى شدند، ما تصمیم خودمان را مجدداً بررسى مى کردیم. اما چون تا یک مقطعى چیزى نگفتند ما هم نمى توانستیم دست روى دست بگذاریم. نیروها در استان ها بلاتکلیف بودند.
• خود شما آیا علاقه مند بودید که آقاى هاشمى کاندیدا شود یا خیر؟
در شوراى هماهنگى در این باره بحث بود. خیلى زیاد هم بحث شد.
• خود شما چطور؟ آیا علاقه مند بودید؟
اگر ایشان تصمیم مى گرفتند و وارد صحنه مى شدند و آن وقت حتماً ما نیز با توجه به نظر سنجى هایى که داشتیم، این موضوع را بررسى مى کردیم. من به لحاظ اینکه سخت معتقد به کار جمعى بودم، هرگز نظر خودى نمى دادم. همان گونه که گفتم به بررسى مى گذاشتم تا جمع چه تصمیم بگیرد.
• بعد از پیروزى آقاى احمدى نژاد خاطرم هست آقاى هاشمى به ایشان تبریک نگفت. بیانیه یا اعلامیه اى در این باره منتشر نشد. آقاى خاتمى نیز با تاخیر به دیدار ایشان رفت و از حضور مردم در انتخابات تشکر کردند. شما نیز سکوت کردید. هیچ کلامى نگفتید. در حالى که مدتى پس از تشکیل مجلس هفتم، به میان نمایندگان رفتید و شور و شوقى به پا شد. حالا علت این که شما بعد از این پیروزى سکوت کردید چه بود؟
من خاطرم نیست به مجلس هفتم رفته باشم.
• اما من یادم هست. گویا دعوتى صورت گرفته بود؟
درسته. در ساختمان جدید من یک جلسه به مجلس هفتم رفتم. اگر اشتباه نکنم فراکسیون اکثریت جلسه گذاشته بود. جریان انتخابات بود. سئوالاتى را درباره انتخابات داشتند. من رفتم و به این سئوالات پاسخ دادم. این به ذهن من مى رسد.
• من خاطرم هست که شما به مجلس رفتید و در صحن نیز حضور داشتید عکس هاى آن جلسه نیز منتشر شد.
جلسه غیر علنى بود. براى پاسخگویى به فراکسیون خودمان رفته بودم.
• حالا بحث این است که شما به رغم حضور در مجلس، در دولت حاضر نشدید یا پیام تبریکى ارسال نکردید. چرا؟ از انتخاب آقاى احمدى نژاد ناراحت بودید؟
نه. اصلاً این طور نیست. من زمانى که آقاى خاتمى براى دومین بار رئیس جمهور شدند، پیام تبریکى منتشر نکردم. حضوراً تبریک گفتم اما به صورت پیام نه.
• اما در دور اول ریاست جمهورى آقاى خاتمى در سال ?? که پیام دادید. در دور دوم نیز موضوع کمى فرق مى کند. آقاى خاتمى از یک گروه دیگر بود اما آقاى احمدى نژاد از گروه خودتان بود.
در مرحله اول که پیام دادم، خب من رئیس مجلس پنجم و رقیب ایشان بودم. مصلحت را در این دیدم براى این که تنش جامعه بخوابد و کارها روال پیدا کند، حتى قبل از اعلان رسمى نتیجه انتخابات من پیام تبریک دادم. اما بار دوم موضوع متفاوت بود. این عکس العمل طبیعى بود. براى چى باید بیانیه مى دادم. من تبریکم را وقتى آقاى خاتمى به منزلم آمدند به ایشان گفتم، تلفنى هم گفته بودم.
• من بحثى درباره دور دوم ریاست جمهورى آقاى خاتمى ندارم. درباره آقاى احمدى نژاد پرسیدم که شما سکوت کردید.
آقاى احمدى نژاد هم به مانند آقاى خاتمى بود. تفاوتى بین برخوردم نمى بینم. آقاى احمدى نژاد که انتخاب شد، روز دوم انتخابات به نظرم شنبه بود من تلفن کردم و تبریکم را تلفنى گفتم.
• این سئوال را به این خاطر پرسیدم که شما گفتید تا شب ?? خرداد از آقاى لاریجانى حمایت کردید و بعد از آن در فرآیند انتخابات شرکت نکردید. حتى شنیدم رفته بودید به شهر نور.
البته نور نبودم، به سارى رفته بودم.
• به هرحال در تهران نبودید و این مهم بود. چرا در آن یک هفته حساس کار را تعطیل کردید؟
من دیگر بنا نداشتم کار تشکیلاتى بکنم.
• جاى تعجب دارد. چون در مهم ترین و حساس ترین لحظات یک مرتبه به سفر رفتید.
بله. چون کاندیداى ما آقاى لاریجانى بود و به مرحله دوم نیامد و از آنجایى که مى خواستم کناره گیرى کنم، این زمان را مناسب دیدم. قصدم این بود که دیگر کار تشکیلاتى نکنم.
• به نظر خودتان تصمیم عجولانه اى نبود؟
نه. به تدریج به این نقطه رسیدم.
• اما شبى که قرار بود میوه درخت شما به ثمر برسد، کنار کشیدید و این کمى عجیب بود.
(با خنده) میوه ما کال از درخت افتاد. نرسید.
• چطور شد که میوه شما نرسید؟ اصلاً آقاى لاریجانى چگونه کاندیداى شما شد.
نظر جمعى این بود. ما به ایشان رسیدیم.
• اما انتقادى که شد این بود که مرکز شوراى هماهنگى راساً اقدام به این کار کرده است و اصلاً به نظر نیروهاى بدنه توجهى نکرده است. در حالى که گویا قرار بود به نظر جمع و نیروها تمکین شود.
از اول هم قرار نبود که نظر نیرو ها لحاظ شود. از ابتدا قرار بر این بود که هسته مرکزى شوراى هماهنگى تصمیم بگیرد.
• اتفاقاً همین باعث شد که کاندیداهاى دیگر شما مثل آقاى ولایتى، احمدى نژاد یا حتى آقاى رضایى انتقاداتى را مطرح کنند یا مثلاً آقاى احمدى نژاد و ولایتى در جلسات شما شرکت نکنند.
آقاى احمدى نژاد در جلسات شرکت مى کرد. تا آخرین روز هم در جلسات حضور داشت.
• اما اخبار منتشره به گونه دیگرى بود. حالا بفرمایید آقاى لاریجانى چگونه انتخاب شدند؟
از ابتدا که شوراى هماهنگى براى انتخابات فعالیتش را شروع کرد این سئوال مطرح شد که چه کسى را به عنوان کاندیدا معرفى کنیم. جمع به این نتیجه رسید که یک نفر را معرفى نکنیم. گروه هاى مختلف چهار نفر را در ابتدا پیشنهاد کردند. آقاى ولایتى، لاریجانى، توکلى و احمدى نژاد. جلوتر که رفتیم آقاى رضایى نیز مطرح شد و ایشان را هم در لیست لحاظ کردیم. بعد از این پیشنهاد کردم که دیگر کسى را به لیست اضافه نکنیم. این پیشنهاد تصویب شد. علت نیز این بود که مرتباً افراد دیگرى پیشنهاد مى شدند و ما اگر مى پذیرفتیم باید تا شب انتخابات مشغول افراد مختلف مى شدیم و زمان را از دست مى دادیم.
• با همان ? نفر لیست بسته شد؟ یا آقاى قالیباف هم مد نظر بودند؟
نه. با همان ? نفر. بعد هم مشغول احصاى معیارهاى خودمان شدیم. سپس از کاندیداها دعوت کردیم. براى هر کدام دو جلسه برگزار کردیم. تک به تک مى آمدند و بررسى مى شدند.
• جلسه در دفتر شما بود؟
در همین جایى که الان شما هستید. به تعبیر شما جلسه در فرمانیه بود. البته برخى جلسات نیز در دفترم برگزار شد.
• این جلسات از کى آغاز شد؟
تقریباً از ماه رمضان بود. با هر کدام دو جلسه برگزار کردیم.
• در حضور دیگر کاندیداها؟
نه. تک به تک. البته جلساتى بود که همه حضور داشتند اما این جلسات تک به تک بود.
• چه نکاتى مد نظر شما بود؟ معیار ها چه بود؟
نکات مختلف که براى هر کاندیدا مطرح بود مورد پرسش قرار مى گرفت.
• به طور مصداقى، بفرمایید چه مواردى بود؟
مثلاً ضعف هاى برخى از آقایان در شیوه مدیریت یا مسائل دیگر مطرح مى شد. سئوال پرسیده مى شد و آنان جواب مى دادند. در واقع یک نوع بازجویى بود. بى پرده و آشکار تمام بحث ها را با آنها در میان مى گذاشتیم و آنها را یادداشت مى کردیم.
• درباره کابینه نیز سئوال مى کردید؟
که چى؟
• مثلاً نامزد ها کابینه و معاونان خود را به شما معرفى کنند تا اطمینان حاصل شود؟
نه. نه. اصلاً. این مسائل مطرح نبود. من که مسئول شوراى هماهنگى بودم و ریز قضایا را داشتم به صراحت مى گویم که چنین مباحثى مطرح نبود. مسائل این بود که مى پرسیدیم مى گویند شما مدیر ضعیفى هستید یا این اشکال را دارید. یا قبیله گرا هستید. فامیل گرا هستید. خب آنها نیز جواب مى دادند.
• مسائل مالى نیز مطرح مى شد؟
همه چیز. مالى، زندگى، اموال، بچه ها، همه چیز. اما رفته رفته بعضى از آقایان احساس مى کردند که سرکار هستند. برخى شیطنت مى کردند و به آنها مى گفتند که شماها سرکار هستید و انتخاب شوراى هماهنگى از قبل انجام شده است.
• چه کسانى این سخنان را مى گفتند؟ گروه هاى همسو با روحانیت؟
نه. از بیرون نیز این مسائل مطرح مى شد. در داخل خودمان هم عده اى به این مسائل مى پرداختند.
• شما سعى نکردید این ابهامات از بین برود؟
چرا. یک بار وقتى همه جمع بودند، آقاى عسگراولادى خطاب به جمع گفت من پیرمردتر از همه شماها هستم. به مرگ نزدیک ترم به شما شهادت مى دهم که این جمع با مسئولیت آقاى ناطق نورى هیچ گرایشى نسبت به هیچ یک از شماها نشان نداده است و هیچ کدام نیز نمى دانیم اگر بخواهیم تصمیم بگیریم، به کدام یک راى مى دهیم. این بحث را چند بار آقاى عسگراولادى مطرح کردند.
• اما با این حال جلسات کم و بیش بدون حضور تمام کاندیداها برگزار مى شد. مثل جلسه ?? آذر که آقاى احمدى نژاد نیامد. یا حتى بعدتر.
در جلسه ?? آذر که آقاى احمد ى نژاد نیامدند، من گله کردم که چرا وقتى شما را دعوت کردیم و بقیه آمدند شما نیامدید. نامه اى نوشتند که من در شهردارى مشغول خدمت هستم. البته رد نکرد که من کاندیدا نیستم.
• آقاى ولایتى چطور؟
ببینید تشکل هاى ما هم مستقلاً تصمیم تشکیلاتى مى گرفتند و هم تابع نظر شوراى هماهنگى بودند. یعنى آنها کاندیداهاى مورد نظرشان را به ترتیب اولویت براى ما فرستادند. بعضى از این تشکل ها در لیست خود نام آقاى ولایتى را ننوشته بودند یا به عنوان آخرین کاندیدا نام برده بودند. برخى افراد از همین تشکل ها که در جمع ما نیز بودند، رفته بودند پیش آقاى ولایتى با ایشان صحبت کنند که مثلاً چه التزامى به تشکیلات دارید، چه التزامى ندارید در آنجا به آقاى ولایتى گفته بودند، البته شما بدانید که اگر ما بخواهیم به شما راى بدهیم، این جمع تصمیم گیر باید به اتفاق آرا راى بدهد. آقاى ولایتى دید که از یک طرف اتفاق آرا لازم است و از طرف دیگر مى دید این آقایى که چنین مى گوید، خودش از تشکیلاتى است که به ایشان راى نداده است. لذا معناى آن این بود که به عنوان نفر اول برگزیده نخواهد شد. در صورتى که این کج سلیقگى این آقا بود. این اشکال را من گرفتم و گفتم که بد سلیقگى کردید. بعداً نیز با آقاى ولایتى در همین ساختمان دیدارى داشتیم. گفتم چنین نیست که مى گویند. شما در تصمیم خیلى عجله کردید. از آنجا آقاى ولایتى از ما جدا شد.
• شما هم از لیست ایشان را خارج کردید؟
نه خیر. ایشان تا آخر در لیست ما بودند و هیچ وقت آنها را رد نکردیم. تصمیم داشتیم که هیچ کدام را از لیست خارج نکنیم. لیست ما همچنان موجود است.
• چگونه راى گیرى کردید؟
اتفاقاً همین جا راى گیرى کردیم. همه جمع شده بودند. معیار ها را داشتیم. با نام تمام ? کاندیدا. مثل روز امتحان هرکس ورقه خود را پر کرد. قسم دادیم که هیچ کس به دست دیگرى نگاه نکند و گفتیم هیچ کس به دیگرى خط ندهد. هرکس نظر خودش را بنویسد و بعد نظرات را بخوانیم ببینیم که چه کسى بیشترین راى را آورده است.
• این نتیجه گیرى مورد قبول قرار گرفت؟
در یک مقطعى آقاى احمدى نژاد آمد پیش من و گفت که براى اداره کشور طرح دارم و شما نمى گذارید که من طرحم را بیان کنم. ما براى همه دو جلسه گذاشته بودیم، براى آقاى احمدى نژاد ? جلسه گذاشتیم. آمد طرحش را بیان کرد. یادداشت کردم که یک ساعت و سه ربع فقط ایشان صحبت کردند.
• نظر شما درباره طرح ایشان چه بود؟
خیلى فضایى بود.
• به خودشان گفتید؟
بله. گفتم که ممکن است بعضى از این برنامه ها عملى نشود و بعضى هم عملى بشود. اما خیلى آرمانى است.
• ناراحت نشدند؟
نمى دانم واقعاً. اما فرداى آن روز یک نامه براى من نوشتند و گفتند که من دیگر کاندیداى شوراى هماهنگى نیستم.
• کناره گیرى آقاى احمدى نژاد قبل از نوروز ?? بود؟
بله فکر مى کنم قبل از نوروز بود. حدوداً بهمن.
• چرا شوراى هماهنگى به نظرات نیروهاى بدنه توجهى نکرد؟ در حالى که از ابتدا عنوان مى شد نظرات نیروهاى انقلاب ملاک است.
گفتم از ابتدا بنا بر این بود که مرکز شوراى هماهنگى تصمیم گیرى کند. در انتخابات مجلس هفتم یا دور دوم شوراها نیز چنین کردیم.
• اما من در زمان انتخابات که با آقاى لاریجانى گفت وگو کردم، ایشان نیز از اینکه یک فرآیند دموکراتیک به وجود آمده سخن گفتند و بر این موضوع که از پائین به بالا تصمیم گرفته مى شود تاکید کردند.
خب این منافاتى با روش دموکراتیک ندارد. ببینید تشکل ها بسیار بودند. نیروها نیز زیاد بودند. اگر مى خواستیم بدنه تصمیم بگیرد که اصلاً نمى توانستیم جمع کنیم. چون بدنه یعنى نیروهاى شهرستانى، بخش ها، استان ها. اگر هر کدام یک نظر مى دادند، اصلاً ما به نتیجه نمى رسیدیم.
• پس چرا در میان نیروهاى خودتان فرم هاى نظرسنجى پخش کردید و نظرات آنان را پرسیدید؟
خب نظرسنجى براى ما به قول کاسب ها، نقش مظنه را ایفا مى کرد. مى خواستیم فضا را بسنجیم و استعلام کنیم. اما قطعى نبود. ما یک شوراى مرکزى داشتیم. این شورا جمعى را انتخاب کرد که این جمع به هر نتیجه اى رسید دیگران آن را ملاک قرار دهند.
• آیا نظرسنجى ها با آنچه که شما انتخاب کردید، نتیجه اى یکسان داشت؟
در نظرسنجى ها، آقاى لاریجانى خوب جلو مى آمدند. اما نظرسنجى ها همیشه قابل اعتماد نیستند. آقاى هاشمى تا لحظات آخر بالا بود. مردم نظر مى دهند اما نظرشان به هر دلیل عوض مى شود. یک نکته بود که برخى غافل بودند. در نظرسنجى ها دوتا سئوال معمولاً مطرح مى شد. اول به چه کسى راى مى دهى، دوم به چه کسى راى نمى دهى. به نظرم اطرافیان آقاى هاشمى از این موضوع غافل بودند. اگرچه در اغلب نظرسنجى ها ایشان نفر اول بودند و مثلاً ?? درصد مى گفتند که به آقاى هاشمى راى مى دهند، اما در پاسخ به سئوال دوم نیز مثلاً ?? درصد مى گفتند به هاشمى راى نمى دهیم. به همین خاطر ما نظرسنجى ها را مدنظر داشتیم و اتفاقاً مطابق تحلیل ما نیز پیش رفت. تصور ما این بود که چون آراى منفى ایشان بالا است خیلى موفق نباشد.
• صرف نظر از آقاى هاشمى، دیگران چطور؟ آیا نتیجه نظرسنجى ها با انتخاب شما یکسان بود؟ دیگران چنین نظرى نداشتند.
خب شرایط همیشه عوض مى شود. یادتان هست وقتى آقاى قالیباف کاندیدا شد، معادلات به هم ریخت و ایشان چند روزى در صدر نظرسنجى ها قرار گرفت. از این نوع اتفاقات کم نبود.
• بحث آقاى قالیباف مطرح شد. آیا ایشان یکى از کاندیداهاى شوراى هماهنگى بودند؟
نه. ایشان کاندیداى ما نبودند.
• چرا؟ با توجه به این که به نظر مى رسید نظرات بسیارى را به خود جلب کرده است.
زمانى که ایشان فرمانده نیروى انتظامى بود، از ایشان پرسیدیم که آیا در انتخابات شرکت مى کنید یا خیر. گفتند که نه. من نظامى هستم. همین جورى نمى توانم بیایم. باید اجازه بگیرم. در صورتى که بالاخره تحرکات را مى دیدیم و نشانه هاى فعالیت ایشان براى ما آشکار بود. آقاى باهنر را فرستادیم با ایشان صحبت کرد. گفتند که نه. ما باید استعفا بدهیم و اجازه بگیریم همین طورى نمى توانیم در انتخابات شرکت کنیم.
• وقتى که استعفا داد چطور؟
نه. ما دیگر ایشان را در لیست خودمان قرار ندادیم.
• اما برخى از احزاب شوراى هماهنگى، از جمله جمعیت ایثارگران از ایشان کاملاً حمایت کرد.
بله. البته ایثارگران در یک مقطعى دیگر خرجشان را از ما جدا کردند. عنوان شوراى هماهنگى نیروهاى اجتماعى را براى خود برگزیدند و راهشان از ما جدا شد.
• در فراز و نشیب شوراى هماهنگى، یک روز ناگهان اعلام شد که اعضاى شوراى مرکزى اضافه مى شوند. از قرار معلوم برخى احزاب اصولگرا به انتخاب اولیه شما اعتراض داشتند. نام هایى اعلام شد ولى جلسه اى تشکیل نشد. چرا؟
ببینید ما در ایران حزب نداریم. قبیله داریم و کارهاى قبیله اى. زمان انتخابات نیز اختلافات قبیله اى افزایش پیدا کرد. برخى از تشکل هایى که با ما بودند، اعتراضاتى را بیان کردند. بحث شد که چند نفر که مورد تایید معترضین بودند به اعضاى شوراى هماهنگى اضافه شوند تا به یک تصمیم برسیم.
• پس چرا جلسات تشکیل نشد؟
براى اینکه موضوع منتفى شد.
• چرا موضوع منتفى شد؟
براى اینکه دیگر بین کاندیداها هماهنگى وجود نداشت. برخى کناره گیرى کردند، برخى گفتند که ما نیستیم، برخى گفتند ما از شوراى هماهنگى نیستیم. خب وقتى یک کسى مى گوید کاندیداى شورا نیستم، دیگر معنى نداشت که ما آن جمع را تشکیل بدهیم.
• شما که مى گویید هر ? نفر را در لیست داشتید و کارى به نظرات و سخنان آنها نداشتید.
ما احترام مى گذاشتیم. اما آنها خودشان جمع ما را قبول نداشتند. حتى پاى میز نمى آمدند. بعداً برخى از آنها رفتند یک ائتلافى را تشکیل بدهند، اما آن ائتلاف هم صورت نگرفت. خب چرا و چطور شوراى جدیدى با اضافه کردن برخى تشکیل دهیم که بعضى از نامزدها و یا دوستانشان حاضر به شرکت در جلسه نبودند.
• خاطرم هست که بعد از انتخابات مجلس هفتم، شما جمله اى را بیان کردید. گفتید که پس از مجلس اول که ?? عضو آن در حزب جمهورى اسلامى شهید شدند، مجلس هفتم بهترین مجلس نظام است. یادتان هست.
بله. زیرا معتقد بودم مجلس هفتم، حتى با خودى هم وارد معامله نمى شود. در جریان انتخاب کابینه نیز دیدید. این در مجالس دیگر کمتر دیده مى شد.
• بله. سئوالم در این باره است چرا مجلسى را که شما این گونه خطاب کردید، در جریان انتخابات ریاست جمهورى مقابل شما ایستادند و مخالف شما نظر دادند. مشخصاً جمعیت ایثارگران که در مجلس هفتم نیز تاثیر فراوانى دارد، شما را به شیخوخیت متهم کردند. در زمان انتخابات با آقاى دارابى قائم مقام سابق این حزب گفت وگو کردم. گفتند که شما نظرتان بر یک کاندیداى به خصوص است و تاکید کردند که نظر مردم براى جناح راست ملاک نیست. چرا این اتفاق افتاد؟
اولاً که جمعیت ایثارگران اکثریت مجلس را در اختیار ندارد، ثانیاً به صراحت مى گویم که تاثیرگذار هم نیستند. اینگونه نیست که اکثریت مجلس تابع نظرات آقایان ایثارگران باشند. ضمناً ارزشى بودن و معامله نکردن معنایش این نیست که حتماً از من حمایت بکنند یا نظر من را تایید کنند.
• ببینید حاج آقا، بالاخره در جریان انتخابات اتفاقاتى رخ داد. شما تشکیلاتى را هدایت مى کردید که عملاً تبعیتى از سوى افراد زیرمجموعه دیده نمى شد. بعضاً اظهارات اعتراضى نیز بیان مى شد. مثل سخنان آقاى دارابى.
اولاً آقاى دارابى اهل مجلس نیست...
• نیست. اما جزء ایثارگران بود.
بله اعتراض ایشان همان مسئله اى بود که پیشتر به آن پرداختیم. معتقد بودند که ما به یک کاندیداى خاص نظر داریم و انتخاب خودمان را کرده ایم. در حالى که خود این آقایان معترض رفتند سراغ آقاى قالیباف که اصلاً در لیست کاندیداهاى شوراى هماهنگى نبود. آنقدر تشکیلاتى بودند که از کل شوراى هماهنگى بیرون آمدند، ? کاندیدا را گذاشتند کنار و رفتند سراغ یک نفر دیگر. حتى به آقاى احمدى نژاد که عضو شوراى مرکزى آنها بود، توجه نکردند و ایشان را به عنوان کاندیداى نهایى انتخاب نکردند. در مرحله دوم ناچار شدند از آقاى احمدى نژاد حمایت کنند چون سخت مخالف آقاى هاشمى بودند.
• بالاخره علت مخالفت ایثارگران با شوراى هماهنگى مشخص نشد؟ ایثارگران اعتراض مى کردند اما مشخص نبود به چه چیزى؟
علت همین بود. اینها مى خواستند به هر دلیلى سراغ آقاى قالیباف بروند.
ادامه دارد ...
مقاله عروسک باربی از دکتر حسن عباسی به افشای سیاستهای ایالت متحده روی عروسک باربی و استفاده یا بهتر بگم سوء استفاده ابزاری(سیاسی،فرهنگی و...) ایالت متحده از این عروسک میپردازد.این مقاله از موضوعاتی است که پیشنهاد میکنم بخونینش.بعد از مدتها جستجو موفق شدم این مقاله رو تو یکی از بلاگها که آدرسش در آخر مقاله ذکر شده پیدا کنم.
پدیده عروسک باربی
در روش های تعلیم و تربیت، مهمترین و کلیدی ترین عامل، بحث «الگو سازی» است. هر سن و هر جنس، الگوی خاص خود را بر می تابد. در این میان مهمترین سن، دوران کودکی است. تربیت دوران کودکی توام با بهره گیری از الگوهای خاص و ویژه این دوران است. طبیعی است که الگوهای دوران کودکی به طور عمده از مولفه های عاطفی به جای گزاره های عقلانی بهره می برند. لذا رمز و رازهای موجود در خیال پردازی های کودکانه، جایگزین گزاره های واقع گرایانه در تربیت بزرگسالان می شود. مبتنی بر این اصل، استفاده از نماد حیوانات به صورت فانتزی، در انتقال مفاهیم آموزشی و تربیتی به کودکان، همواره مد نظر بوده است. به گونه ای که امروزه بیشترین حجم تولیدات فرهنگی مربوط به کودکان در زمینه انیمیشن، کتاب، داستان، و اسباب بازی، به استفاده از نمادگرایی از حیوانات محدود می شود.
در این میان دختر بچه ها انحصارا به عروسک علاقه مند هستند. این علاقه نشات گرفته از عاطفه ویژه دختر بچه ها و همچنین به دلیل قدرت برتر عروسک در ایجاد حس همزات پنداری و تفاهم خیالی با کودک است.
عروسک، بالاترین نقش تربیتی را به ویژه در شکل دهی و پایه ریزی شخصیت دختران دارد. دختر بچه ها، زنان آینده هر ملت هستند و برای انحطاط هر ملت بایستی دختران و زنان آن ملت را منحط تربیت کرد؛ همانگونه که برای اعتلای هر ملت، بایستی دختران و زنان آن ملت را متعالی تربیت کرد. از این منظر، نقش عروسک در تهاجم فرهنگی نقش بسیار برجسته است.
کمپانی «متل»
کمپانی متل در سال 1945، توسط زوج «هندلر» و «مت» در ایالت کالیفرنیای جنوبی آمریکا تاسیس شد. این شرکت، ابتدا قاب عکس تولید می کرد و سپس به ساخت مبلمان خانه، و در نهایت به تولید اسباب بازی روی آورد.
متل و «میکی ماوس»
کمپانی متل در 1955، برای تبلیغ اسباب بازی ها در نمایش های تلویزیونی با کلوپ میکی ماوس به همکاری پرداخت که موجب دگرگونی ساختاری در تجارت اسباب بازی شد.
جهت گیری در عروسک سازی
در سال 1959، به دلیل علاقه دختر «هندلر» به عروسک های کاغذی، این شرکت طرح ساخت عروسک را دنبال کرد که منجر به عقد قرارداد برای دریافت امتیاز عروسک آلمانی «لی لی» شد.
عروسک «لی لی»
عروسک «لی لی»، در واقع بر گرفته از شخصیت و اندام و چهره یک زن خیابان گرد آلمانی به همین نام بود. عروسک آلمانی «لی لی» به عنوان یک قطعه کلکسیونی فقط به بزرگسالان به ویژه به کلکسیونرهای اسباب بازی فروخته می شد.
تغییر نژاد
کمپانی «متل»، امتیاز عروسک «لی لی» را از آلمان خرید، و پس از تغییراتی، صورت بندی نژادی آن را به نژاد «آنگلوساکسون» همانند کرد و به تولید انبوه آن در آمریکا اقدام نمود.
تولد باربی
این عروسک تغییر نژاد یافته ( به نژاد آمریکایی ـ انگلیسی آنگوساکسون) باربی لقب گرفت. باربی، اسم خلاصه شده باربارا، دختر کوچک رئیس کمپانی متل یعنی آقای هندلر بود. باربی به زودی در صف اول اسباب بازی دختران در غرب قرار گرفت. در سال 1959 هر عروسک باربی به قیمت سه دلار فروخته می شد؛ اما اکنون هر عروسک باربی اصل ساخت کمپانی متل 4500 دلار قیمت دارد.
از طراحی موشک ضد هوایی تا طراحی عروسک باربی
طراح تغییرات «باربی» در آمریکا در کمپانی «متل»، «جک رایان» است. وی قبل از آن در پنتاگون (وزارت جنگ آمریکا) طراح موشک های اسپارو و هاوک بود. شرکت متل او را بخاطر تخصص و استعدادش در شناخت فرم هیکل زنان استخدام کرد.
شرکت سهامی عام متل
در سال 1960، شرکت «متل»، سهام خود را به فروش رساند و به سهامی عام تبدیل شد. از 1963 تا سال 1965، ثروت کمپانی «متل» از 100 میلیون دلار به 500 میلیون دلار افزایش یافت.
تولد کن ( دوست پسر باربی)
در سال 1961، کمپانی« متل» عروسک «کن» را تولید کرد. این عروسک پسری بود با لباس های شیک و موهای قهوه ای با نامی بر گرفته از نام پسر آقای هندلر(رئیس کمپانی متل). به این ترتیب عروسک باربی صاحب یک دوست پسر شد.
بعدها در سال 1963، عروسک «میچ» و در سال 1965، عروسک اسکیپر به جمع «کن» و« باربی» پیوستند.
دوستان زرد و سیاه باربی
در سال 1968، کمپانی «متل» برای اینکه به باربی یک شخصیت تربیتی جهانی ببخشد، اقدام به ساخت و فروش عروسک های سیاه و زردی نمود که هیکل و اندام آنها کاملا همانند اندام باربی، ولی رنگ پوست و چهره آنها متفاوت است. عروسک دو رگه آفریقایی ـ آمریکایی برای کودکان سیاه پوست در آمریکا و آفریقا که به باربی سیاهان معروف شد، با نام «کریستین» توسط کمپانی «متل» به بازار آمد. این همه مسئله نبود؛ بازار بیش از یک میلیاردی زرد پوستان در آسیا و همچنین تربیت غربی دختران آنان، ضرورت نگاه فرهنگ غربی به آن عرصه را جدی ساخت. در سال 1990، «کی یرا» باربی ژاپنی ها و چینی ها را ساخته و روانه بازار کرد. در کنار این دوست زرد پوست باربی، دو سال قبل از آن (1988) ترزای آمریکای لاتین به جمع دوستان باربی پیوسته بود.
گسترش فعالیت های کمپانی متل
از 1965، سال کمپانی متل در راستای تبلیغ و ترویج باربی به ساخت و فروش اسباب بازی های جنبی و تکمیلی آن پرداخت: اسباب بازی «ببین و بگو» در مهد کودک ها، خودروهای مسابقه ای احتراقی، اسباب بازی های الکترونیکی، سرگرمی های ویدئوی خانگی، پازل ها و……
اساسنامه کودکان
در سال 1978، متاثر از شعار حقوق بشر رئیس جمهور وقت آمریکا، جیمی کارتر مبنی بر بسط حقوق بشر در جهان، کمپانی متل با دید بشر دوستانه!!؟ اساسنامه جهانی کودکان را تنظیم نمود که به شکل قابل توجهی شرکایی را به صورت غیر انتفاعی در اتحادیه ای پیرامون اساسنامه مزبور ( از سراسر جهان) گرد آورد.
متل کمپانی چند ملیتی
کمپانی آمریکایی متل، برای ترویج باربی در سال 1986، شرکت «هنگ کنگی اراکو» را تاسیس کرد. در سال 1988 با کمپانی «والت دیسنی» در جهت تولید و بازاریابی اسباب بازی ها و فیلم های شخصیت های عروسکی و کارتونی معروف والت دیسنی در سراسر جهان، قرارداد همکاری منعقد نمود. همچنین در سال 1988، کمپانی «متل» کل سهام شرکت اسباب بازی سازی فرانسوی اس. ای را خرید و در سال 19898شرکت «کورجی تویز» انگلیسی را تاسیس کرد. با توجه به گسترش نفوذ باربی، کمپانی متل در 1991 شرکت «آویوا»، تولید کننده اسباب بازی های ورزشی را تاسیس کرد.
از این پس به ترتیب:
- در 1992 تاسیس شرکت های بین المللی از سوی متل.
ـ در سال 1993 جذب مجموعه محصولات «فیشر پرایز» (تولید کننده اسباب بازی پیش دبستانی) به مجموعه متل.
ـ در سال 1994، تاسیس شرکت کرانسنکو برای تولید اسباب بازی های معروف باربی در انگلیس، توسط متل.
ـ در سال 1995، تدوین مقررات حقوقی تولید و توزیع عروسک های بزرگ کاپچ کیدز توسط متل.
ـ در سال 1997، ادغام کمپانی اسباب بازی نایکو در متل.
ـ در 1997 خط تولید باربی دست به ساخت و عرضه یک عروسک معلول سوار بر ویلچر به نام «اسمایل» کرد.
ـ در سال 1998 خریداری کمپانی اسباب بازی سازی پرنده آبی از انگلیس.
ـ در سال1998 تولید دختر مطلوب آمریکایی در دو مجموعه اول( مجموعه اول دختران7-3 ساله و مجموعه دوم دختران 12-7 ساله) شامل سلیقه هاـ علایق ـ الزامات و….
کمپانی متل و هری پاتر
در سال 2000، کمپانی «متل» امتیاز مجموعه بازی ها و فعالیت های سرگرم کننده پیرامون داستانهای «هری پاتر» شامل: عروسک هاـ پازل هاـ خودروهاـ بازی های کامپیوتری ـ و فیلم های مربوط را ( با همکاری کمپانی سینمایی وارنر) خریداری نمود.
معاهده جهانی تی. اچ. کیو
در سال 2001، کمپانی متل به معاهده جهانی چاپ و انتشارات تی اچ کیو برای گسترش و نشر بازی های آموزشی و نرم افزارهای تولیدی خود با توجه به ذخایر کمپانی متل شامل باربیـ هاتوی ـ دختر آمریکایی ـ مچ باکس و فشیر پرایز، به معاهده جهانی چاپ و انتشارات تی. اچ. کیو وارد شد.
فیلم های باربی
در سال 2001 عروسک «باربی» در اولین فیلم کامپیوتری خود به نام باربی در فندق شکن ظاهر شد. از آن پس تاکنون، تعداد قابل توجهی فیلم کامپیوتری، انیمیشن، فیلم سینمایی، و مستهجن سکس در مورد باربی تولید شده است.
دوباره سازی باربی
در طی سالیان گذشته، باربی بیش از 500 بار در نقش ها و شخصیت های متفاوت عرضه شده است از آن جمله: پرستار، افسر پلیس، آموزگار، پزشک، دندانپزشک، دامپزشک، خواننده موسیقی راک، ژیمناست، کارآگاه، افسر نیروی دریایی، افسر خلبان، مهماندار هواپیما، دزد، گدا و… که این شخصیت پردازی ها، برای کارکردهای تربیتی این عروسک است.
باربی و سیاست
در طول 40 سال گذشته عروسک باربی فعال در عرصه سیاست آمریکا بوده است. در طول انتخابات ایالتی و ملتی، باربی بسیار فعال است. در طول جنگ ویتنام، گرانادا، پاناما و در انتهای جنگ سرد، باربی نقشهای متفاوتی ایفا کرد.
در طول جنگ عراق و آمریکا در سال 1990، عروسک باربی با پوشش یونیفورم نظامی آمریکایی به تهییج افکار عمومی مردم آمریکا پرداخت. پس از واقعه 11 سپتامبر نیز باربی با پوشیدن یونیفورم نیروهای نظامی ضد تروریست، با ایفای نقش جدید خود به تهییج افکار عمومی پرداخت. تیتر آگهی های تبلیغاتی باربی، برای نبرد ضد تروریسم این بود: باربی ـ روح آمریکایی.
باربی و تعلیم و تربیت
خانم «روت هندلر» همسر رئیس کمپانی متل دریافته بود همچنان که فرزندش باربارا رشد می کند، به شخصیت سازی و تقلید از بزرگسالان در رفتار با عروسکهای کاغذی می پردازد، بنابراین طرح ایده ابداع عروسک واقعی (سه بعدی) به ذهن او خطور کرد.
پس از ساخت باربی، تصمیم بر این شد تا مدل های گوناگونی از لباسها در اختیار کودکان قرار گیرد تا آنان بتوانند شخصیت دلخواه خود را در مدل های مختلف به باربی ببخشند. به مرور زمان باربی کارکرد مهمی یافت؛ باربی به دختران آموزش می داد که جامعه مدرن از آنها به عنوان یک زن چه انتظاری دارد.
کمر باریک و اندام کشیده باربی باعث شده است تا دختران نوجوان در غرب و سایر کشورها برای اینکه اندامشان شبیه باربی شود یا از الگوی باربی خیلی فاصله نداشته باشد، از خوردن غذا به اندازه کافی در سن رشد خود پرهیز کنند. لذا آمار حیرت آور سازمانهای بهداشتی غرب از سوء تغذیه دختران غربی خبر می دهد.
چون مطرح می شد که ترکیب اندام باربی هیچگاه به هم نخواهد خورد، لذا در تربیت دختران برای اینکه در سنین بزرگسالی هیچگاه آبستن نشوند، در حفظ تناسب اندام آنان بسیار موثر بود. در دهه 90 میلادی به دلیل کاهش نرخ تولید مثل در غرب به ویژه در آمریکا، باربی برای تربیت دختران در آن زمینه وارد صحنه شد و در 1955 این عروسک با یک جنین در شکم خود، به بازار عرضه شد تا دختران نوجوان با وضع حمل باربی به دست خود، اشتیاق مادر شدن بیابند. امروزه اسکیپر که خواهر کوچک باربی محسوب می شود، بخشی از پاسخ به درخواست سیاست گذاران فرهنگی برای بچه دار بودن باربی است.
نگاهی به تحول لباسها و شخصیت باربی، بیانگر آن تحول اجتماعی است که باربی در آن آفریده شده است. امروزه عروسک بزرگ باربی در هیکل یک دختر جوان حقیقی، برای مقاصد مستهجن در فروشگاه های غربی خرید و فروش می شود. تعداد زیادی از هنرپیشه ها و خوانندگان زن غربی با صرف هزینه های زیاد اندام و چهره خود را همچون باربی می سازند تا مورد توجه عموم واقع شوند. امروزه باربی بر روی تمام وسایل مورد استفاده کودکان و نوجوانان اعم از لوازم التحریر، لوازم بهداشتی و آرایشی، پوشاک، اسباب بازی، لوازم تزئینی و… حک شده است و حتی خوردنی های فانتزی کودکان مانند آدامس و شکلات نیز از حضور باربی بی نصیب نیستند. چه اینکه دخترها در سراسر جهان بایستی حضور مدل و الگوی غربی خود( باربی) را همواره در پیرامون خود حس کنند. مادران غربی می پرسند؛ چرا دختران ما زودتر از آنچه که باید بالغ می شوند؟ دلیل این بلوغ زودرس جنسی دختران ما در چیست؟
استراتژی فرهنگی آمریکا و باربی
از آنجا که بیان دکترین فرهنگی آمریکا بر اومانیسم (بشر مداری به جای خدا محوری)، لیبرالیسم(اباحی گر)، سکولاریسم( عرفی اندیشی و دنیا گرایی) و هدونیسم (لذت محوری) است، طبیعی است که سیاستمداران و استراتژیست های فرهنگی آمریکا تلاش نمایند تا از طریق شیوه و راهکارهای مختلف، بنیان فرهنگی خود را تقویت، و آن را در آمریکا و در سراسر جهان بسط و تسری دهند. یکی از این شیوه ها، تربیت دختران آمریکا و سراسر جهان با گزاره های فرهنگ آمریکایی است. لذا به عنوان بهترین و کارآمدترین راه، اگر دختران سایر ملت ها با «ارزش» های آمریکایی تربیت شوند، این دختران، نقش همسران و مادران را در جوامع خودشان عهده دار می شوند، لذا مبتنی بر ارزش های آمریکایی، جامعه شان را اداره می کنند و این مهمترین کارکرد تهاجمی یک فرهنگ مهاجم است که شهروندان، دیگر ممالک را با ارزش های خود بپرورانند.
اینگونه است که باربی در استراتژی فرهنگی آمریکا واجد بالاترین تأثیرها و ارزش گذاری هاست. و در عرصه پدافند در برابر تهاجم فرهنگی عروسک باربی، مهمترین اقدام در گام نخست تبیین مخاطرات تربیتی و فرهنگی این عروسک است. لذا هشدار بصیرت بخش در صدر این اقدامات است.
مکانیزم تربیتی عروسک باربی
عروسک باربی بر خلاف سایر عروسکها تداعی کننده بچه نبوده و دارای چهره بچه گانه نمی باشد، بلکه یک زن بیست ساله آمریکایی با تمام مشخصات اندامی آن است که با دقت فراوان طراحی و ساخته می شود و با حضور تصاویرش در اکثر مایحتاج و ملزومات ضروری کودکان و نوجوان از قبیل لوازم التحریر، کیف، کفش، شکلات ها، ظروف، البسه، ساعت، وسایل شخصی و… که به بیش از دهها هزار مورد موجود در بازار حتی بازار داخلی می رسد، ملکه ذهنی کودکان و نوجوانان گردیده و خود را به آنان تحمیل و موجب خرید عروسک می گردد. خریداران باربی با خرید یک عروسک کارشان تمام نشده و مجبورند تمام وسایل مکمل آن را از قبیل لباس خواب، وسایل حمام، مایوی شنا، لباس مهیمانی، وسایل آرایش و… را که همه ساله در چندین نوبت نیز تغییر مد داده، بازسازی و تولید می شوند را تهیه و همواره آن را به روز نمایند. بدیهی است مدل لباس باربی و تمام آنچه که تحت عنوان متعلقات عروسک عرضه می شود، مدل لباس و سایر وسایل مورد نیاز دختران و زنان قرار گرفته و بدین صورت دختران مأنوس با این عروسک با سلیقه باربی ( یا به قول دقیقتر با سلیقه و خواست یک زن آمریکایی) بزرگ شده و در زمانی که به سن انتخاب می رسند، دقیقاً دارای سلیقه ای همانند باربی (یا یک زن آمریکایی) می باشند. بنابراین هر آنچه در تمدن غرب برای انحطاط بشر تولید و عرضه می شود، قبلاً ذائقه و احساس نیاز به آن را با هزینه مصرف کنندگان به وجود آورده اند پدیده «باربی بیس» یکی از نمودهای عینی در داخل کشور است که متخصصان تربیتی و تغذیه داخلی با نگرانی فراوان از طریق رسانه های جمعی در جستجوی راه حلی برای آن و اطلاع رسانی به خانواده های ایرانی برای پیشگیری و جلوگیری از گسترش آن هستند؛ در شرایطی که در صفحه نیازمندی های روزنامه های صبح و عصر آگهی های بسیار فریبنده ای با عبارات اغفال کنندای دختران این مرز و بوم را با وعده و وعید فراوان به باربی شدن دعوت می نمایند.
نباید فراموش کرد که تا این لحظه، هیچ کشور و ملتی نتوانسته است در برابر باربی، رقیبی ماندگار و جدی بتراشد و در این عرصه کاملاً شکست نخورده باشد که از جمله «عروسک سندی» در انگلیس می باشد.
باشد که عروسک های ملی “سارا“ و “دارا“ که از نژاد آریایی و دارای فرهنگی ایرانی ـ اسلامی می باشند، بتواند خلا مزبور را پر نموده و در رقابتی سنگین و نفس گیر، باربی را در رزمگاه تربیتی دختران جهان اسلام با شکست روبرو سازد.
نویسنده : دکتر حسن عباسی
منابع : جنبش فداییان اسلام و باشگاه اندیشه و وبلاگ موعود
چهارشنبه، 24 اسفند 1384
و
و
و
و
و آخر اینکه